بلاستوسیستی در حال تکوین



دیروز یکی از بزرگترین گندهای زندگیم رو زدم. بلند بلند گریه کردم و طی یه تماس، همه‌ی حرفای دلم رو فریاد کشیدم و همه‌ی فشاری که این چند سال تحمل کرده بودم رو یهو بروز دادم. کل پارت اول کلاس دکتر م. رو هم بی‌اختیار اشک ریختم و به حرفاش گوش دادم! خوبه که از علت اشکام چیزی نپرسید :|

الان آرومم ولی. میدونی؟ یه وقتایی لازمه یه گند اساسی بزنی و همه‌ی پُلای پشت سرت رو خراب کنی تا بتونی از چیزی که برات خوب نیست دل بکَنی و چشم امیدت رو ازش برداری. دیروز برای چندمین بار ایمان آوردم به آیه‌ی "وَعسی أن تُحِبّوا شیئاً وهو شَرٌّ لکم".

بزرگترا و دنیادیده‌ها زبونشون مو درآورد تا بهم چیزی رو بفهمونن که دیروز بعد از یه درگیری اسااااسی، خودم با دل و جون فهمیدمش. الان یه کوچولو غمگینم ولی حس می‌کنم یه دندون کرم خورده رو کندم و انداختم دور. دیگه خبری از آشفتگی، بی‌قراری، استرس، ناآرومی و بی‌خوابیِ ده روزِ گذشته نیست و این بهترین دستاورد اتفاق دیروزه.

از دیروز باورم شد دستام خالیه، درســــــــــــــــــــــــت مثل دو سال پیش! فهمیدم همون‌قدر بی‌پناه، و همون اندازه بی‌پشتوانه و تنهام. هنوز خدا هست ولی. بهتره توکل کنم انگار.


طی این ۱۷۵ روز با دکتر ع. کتاب نوشتم. برای دکتر ن. یه مقاله ویرایش و سابمیت کردم و یه فصل از کتابش رو ویراستاری (به قول خودش ترمیم) کردم. کارگاه شرکت کردم و یه سری تکنیک یاد گرفتم. بعد از دو سال تو آزمون زبان وزارتخونه شرکت کردم و به طرز شگفت آوری نمره‌ی بالا گرفتم و هزار تا کار ریز و درشت دیگه.

نمیدونم از این به بعد چه آدمایی بیان تو زندگیم و زیر نظر کدوم اساتید بزرگ ‌بتونم کار کنم، اما همه‌ی این مدت با هر استادی همکاری کردم، عمیقا حسرت خوردم و تو دلم گفتم کاش همین کار رو با کمک و زیر نظر دکتر ز. انجام داده بودم. بذار دقیق‌تر بگم! اونجا که کتاب چاپ شده‌ام رو برای دکتر ع. می‌بردم، با خودم گفتم کاش روی اولین کتابم اسم دکتر ز. حک شده بود. اونجا که مقاله ویراستاری ‌می‌کردم، گفتم ای کاش دکتر ز. نسخه‌ی نهایی رو میخوند و نظرش رو بهم می‌گفت، یا مثلا کاش این جمله‌ام رو دکتر ز. می‌دید و تحسینم می‌کرد. اونجا که کتاب دکتر ن. رو ترمیم می‌کردم، تو دلم میگفتم ای کاش این کتاب دکتر ز. بود و برای ایشون کاری از دستم بر میومد که انجام بدم. وقتی ازم تشکر کرد، تو دلم گفتم کاش اینی که الان روبروم نشسته، بهم لبخند میزنه و از دقت و نکته بینی‌ام تعریف می‌کنه دکتر ز. بود. شبی که نمره زبانم اومد، اولین نفری که اومد تو ذهنم تا باهاش شادیم رو تقسیم کنم دکتر ز. بود. حتی چند بار قصد کردم یه متن آماده کنم و همراه کارنامه‌ام براش بفرستم و بگم می‌بینی چه باسوادم کردی طی این دو سال؟!

نمیدونم از این به بعد چه آدمایی بیان تو زندگیم و زیر نظر کدوم اساتید بزرگ ‌بتونم کار کنم، اما در حال حاضر همکاری با دکتر ز. برام شده حسرت. همون دکتر ز. که ۱۷۵ روز پیش خودم با دستای خودم بهش ایمیل دادم، بهش اعلام قطع همکاری و ازش خداحافظی کردم :((


- و ذوق زده‌ام از اینکه تو کنگره‌ی هفته بعد ممکنه چند دقیقه ببینمش. باحاله که یه نفر از ۵ روز قبل برای دیدن آدم ذوق و هیجان داشته باشه ها :)

- باید وقت بذارم و متمرکز فکر کنم که اون روز چطور باید همه‌ی حرف‌ها و مطالباتم رو با یه ترتیب منطقی و به صورت فوق محترمانه بهش بگم. حالا که تصمیم گرفتم مرکز نرم، روز کنگره بهترین فرصته برای بیان خواسته‌هام

- بهش زنگ زدم. سرسنگین بود. سر به سرش گذاشتم. گفتم پیامم رو جواب ندادین نکنه باهام قهر کردین؟ گفت نه ایران نبودم! تو دلم گفتم شما که راست می‌گی و منم که آمارت رو در نیاوردم :)))



- امروز آقای انتشاراتی زنگ زد، ازم آدرس گرفت و کتابم رو با پِیک فرستاد. حس خوبی بود ورق زدنش :) از اون مهم‌تر دیدن اسمم روی جلد کنار اسم دکتر ع. بود که خیلی بهم چسبید ؛)

- امروز تو یه همایش ۸۶ نفری بودم که ده نفر رو به قید قرعه می‌بردن مشهد و متاسفانه اسم من در نیومد :( یه سفر معمولی نیست؛ قراره بچه‌ها رو به عنوان خادم افتخاری ببرن حرم و همه‌ی وعده‌ها رو هم مهمون مضیف حرم باشن. کلا سفر ویژه و باحالی خواهد بود و خیلی دلم می‌خواست منم بینشون باشم. طی مدت همایش هر چی بلد بودم نذر کردم اما نشد که نشد.

- میگن روز قیامت خدا بخاطر دعاهای اجابت نشده از بنده‌اش عذرخواهی می‌کنه و در عوضِ دعاهای مستجاب نشده به اندازه‌ای بهمون پاداش میده که میگیم کاش هیچ کدوم از آرزوهامون تو دنیا برآورده نشده بودند!!


- بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد                    تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی (سعدی)



تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گردونه سوار نمایندگی فروش گوشی طرح اصلی آیفون و سامسونگ دانستنی های دریچه های هوای ساختمان سلحشوری قلم دســت نوشــت یانی طب 091367106334 گروه جامعه شناسی ابهر شخصی وبلاگ آموزشی لرنینگ وان حکمت اول (The First Wisdom)