دیروز یکی از بزرگترین گندهای زندگیم رو زدم. بلند بلند گریه کردم و طی یه تماس، همه‌ی حرفای دلم رو فریاد کشیدم و همه‌ی فشاری که این چند سال تحمل کرده بودم رو یهو بروز دادم. کل پارت اول کلاس دکتر م. رو هم بی‌اختیار اشک ریختم و به حرفاش گوش دادم! خوبه که از علت اشکام چیزی نپرسید :|

الان آرومم ولی. میدونی؟ یه وقتایی لازمه یه گند اساسی بزنی و همه‌ی پُلای پشت سرت رو خراب کنی تا بتونی از چیزی که برات خوب نیست دل بکَنی و چشم امیدت رو ازش برداری. دیروز برای چندمین بار ایمان آوردم به آیه‌ی "وَعسی أن تُحِبّوا شیئاً وهو شَرٌّ لکم".

بزرگترا و دنیادیده‌ها زبونشون مو درآورد تا بهم چیزی رو بفهمونن که دیروز بعد از یه درگیری اسااااسی، خودم با دل و جون فهمیدمش. الان یه کوچولو غمگینم ولی حس می‌کنم یه دندون کرم خورده رو کندم و انداختم دور. دیگه خبری از آشفتگی، بی‌قراری، استرس، ناآرومی و بی‌خوابیِ ده روزِ گذشته نیست و این بهترین دستاورد اتفاق دیروزه.

از دیروز باورم شد دستام خالیه، درســــــــــــــــــــــــت مثل دو سال پیش! فهمیدم همون‌قدر بی‌پناه، و همون اندازه بی‌پشتوانه و تنهام. هنوز خدا هست ولی. بهتره توکل کنم انگار.

أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبدَه

هرگز حدیث حاضر غایب شنیده‌ای؟

اغفِر لمَن لا یملِکُ الّا الدّعا

رو ,یه ,دیروز ,ولی ,همه‌ی ,چیزی ,و همه‌ی ,الان یه ,فهمیدمش الان ,یه کوچولو ,کوچولو غمگینم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دنیای رژیم و لاغری کمرنگ تر از آنکه به چشمت آید وبلاگ سلامت دهان و دندان مدرســــهِ خـــــوب فروشگاه پمپاژ شن و ماسه کووید-19 گوجوکای کاراته شهرری دانلود کتاب های دانشگاهی بیست و یکمین پرسش مهر ریاست جمهوری طراحی داخلی در اردبیل دیزان خانه معماری لوکس